حیران

متن مرتبط با «تیر غیب» در سایت حیران نوشته شده است

تیر غیب

  • دم غروبی انگار موج انفجار گرفته بودش..._خب بگو ببینم یهو این همه بغض از اسمون چندم هوار شده سرت؟!چی شدی تو؟!-لیلا یادته بابا تعریف میکرد که یک دفعه بمب خورده تو همین خونه کناری..حسین اقا جفت پاهاشو  همون وقت از دست دادهبابا میگفت  ٥ سال بعد،قبل اینکه بمیره میگفته  جنت نگاه کن ببین انگشتم چی شده...تیر میکشه..دقیقا عین اون وقتایی که خانوم جون حیاطو بالا پایین میکرد و میگفت سینه چپم درد میکنه..میگفت برو یه زنگ بزن ببین حال همه خوب باشه...اقدس میگفت خوبند خانوم جون..خوبند...عصری باهمه حرف زدمابجی میگفت حسین امروز یه چند قدمی راه رفته..بی کمک...یه لبخند بیجونی میومد رو لب های خانوم جون و زیر لبی میگفت قربون بچه ام برم و دوباره راه میفتاد دور حوض..-اینا به حال نداشته ی تو چیکار دارند اخه قربونت برم؟؟-برو به اقدس بگو حال من خوب نبودبگو تیر میکشه...جای یک چیزی که نیست تیر میکشه..نه  نمیخواد زنگ بزنی به اقدسلیلا خودت نگاه کن..لب هام هنوز سرجاشونند؟؟پ.ن:خستمه...دیگه واقعا خستمه,تیر غیب,تیر غیب چیست,تیر غیب خورده ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها