سالخوردگى

ساخت وبلاگ

حالم عجیب خرابه

نمیدونم چمه...فکر کنم پیر شدم!همش دلم واسه قدیما تنگه...واسه همه چى

اصلا این بوى بهار اشکم رو در میاره

نمیدونم چرا انقدر داغونم...

البته میدونم خب..ولى چه فایده چه کار میشه کرد..اشتباه کردم و باید خودمو بازهم ببخشم

دیگه ولى نمیتونم

نمیتونم 

یک ماهه دارم کلنجار میرم و نمیشه

اخه این چى بود عین صاعقه که به زندگیم فرو اومد!

من نمیخوام...

کاشکى حالم خوب شه و یادم بره...

گرچه درس عبرتى شد که دیگه راه خودمو برم و با ادماى دنیاى خودم نشست و برخاست کنم..

غریبى بد دردیه...حتى اگه هیجان انگیز باشه!اینى که این چند ماه نشون دادم من نبودم!

همونطور که اونى که سال گذشته هم بود من نبودم!

باید به خودم برگردم..فقط نمیدونم این خودم کجاست..ولى هر جا هست من دوسش دارم..چون تنها چیزیه که واقعا دارمش..و تحسینش هم میکنم 

امروز قران خوندم چند خطى..خدا رو دوست دارم..بهش باور دارم اما نمیدونم چرا این سیمه دیگه وصل نمیشه!


پ.ن؛ شب بخیر اى نفست شرح پریشانى من!

هعى

این شعرا

چمه حقیقتا

انگار یکى پرتم کرده وسط یه سیاره دیگه امروز!


حیران...
ما را در سایت حیران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1havabanoof بازدید : 94 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 17:33