کى بهار میشه پس؟!

ساخت وبلاگ

دیروز امتحان خون دادم...کلى واسه همه همه چى رو توضیح دادم و انقدر از ترس امتحان شفاهى خونده بودم که دیگه دهنم کف کرده بود و اخر شبش سرم سبک شده رسما!!

بعد رفتیم و عدل من با بدخلق ترین استاد بخش افتادم شفاهیمو و اونم دق دلیه کم کارى بچه ها طى بخش رو سر ما دراورد و گفت از نو الان شرح حال بنویسید!سوال هم نپرسید.!

انقدر که من لجم گرفت حد نداره!(اوایل میگفتم اینبین الملل ها رو به ما اضافه کردند تعدادمون زیاده تو اموزشمون کم کارى میشه که راست هم گفتم!اما الان علاوه بر اون!!!انقدر هم درس نمیخونند که ادم باید جاشون جواب پس بده!://

بعد هم که خواهر کوچیکه اومده بود اینجا واسش تولد بگیریم دلش واسه من تنگ شده بود...:))

خاله هم بردمون رستوران با موسیقی زنده و کیک...حسابی خوش گذشت و هفده سالگیش هم مبارک شد!( جاى مامان بابا خالیه..اصلا اینورا نمیان!!://)

هنوز تازه واسش کادو هم نگرفتم!

دوستام هم که رفته بودند بیرون و من نتونستم برم باهاشون..شب اومد ف خداحافظى کرد و من واقعا دم به گریه بودم و اون هم همینطور!همه شون میرن خونه امروز

ماها اصلا اینجورى نبودیم..تو این مدته انگار کلى دختر شدیم...قبلا پسرونه بود احساساتمون گویاااا!!!!

من هم باید بشینم بکووووب تا دوشنبه بخونم واسه امتحان کلاس نورو!

شاید اون وقت بهار شه هانن؟!!!




پ.ن:تو سال جدید کلى کار انتظارمو میکشه!


حیران...
ما را در سایت حیران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1havabanoof بازدید : 100 تاريخ : جمعه 20 اسفند 1395 ساعت: 17:33