Letting go

ساخت وبلاگ

گاهى ادم دلش میخواد برگرده به روزهایی که اون ادمو نمیشناخت...

ولى خب کیه که انکار کنه که یکى از عجیب ترین و بهترین و بدترین تجربه هاى من با این ادم بوده؟!

مگه نه که اگه اون روز توى اتوبوس یهویى راجع به دى ام تى حرف نمیزد شاید من اصلا نورو رو جدى نمیگرفتم،بعد با کلاس هاى چیکنگ اشنام کرد و کلا مسیر زندگى من به سمت نورولوژى چرخید و مسیر خودم به سمت مدیتیشن و ارامش و ...

اما خب الان این دوستیه دردناکه...این دوستیه که جفتمون داریم ازش عقب میکشیم چون میدونیم اسیب میبینیم،چون میدونیم اسیب میزنیم،چون میدونیم مال هم نیستیم...

این احترام صمیمیه که شبیه فحش میمونه!!که مراقب باید باشى هیچ رفتاریت ازش دوست داشتن معنى نشه چون قرار نیست کسی کسیو دوست داشته باشه!!

من سختمه ..اینجور روابط سختمه اما میخوام یاد بگیرم که تنها راه حل فرار کردن و ندیدن طرف نیست...هنر اون وقته که بتونى حس ات رو کنترل کنى،ارتباطاتت رو محدود کنى و یادبگیرى...یادبگیرى که خیلى چیز ها خوبند اما مال تو نیستند!


حیران...
ما را در سایت حیران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1havabanoof بازدید : 89 تاريخ : دوشنبه 28 فروردين 1396 ساعت: 23:13