These days!

ورود از بخش نه چندان سخت گیر گوارش به سانترِ کمرشکنِ   نفرولوژى حقیقتا باعث اسپاسم سرتاسریم شده!!!

سخته هااا

اصلا بدنم جواب نمیداد!!!

حالا در این وسط هم میخوام جشنواره موسیقى جوان شرکت کنم!

از اون ور سفر هم به جاشه...

اخر هفته اگه جور شه و خدا بخواد میریم اورامانات،مراسم پیر شالیار:)

از من میشنوید یه سرچ تو گوگل بزنید عکس هاى این بهشت رو ببینید!

یعنى میشه من شب تولدم امسال اونجا باشم؟!بیست و دومین اردیبهشتم رو!میشه اینو هم جور کنى خدا جونم؟!

جان تو الان دخترهاى همسن من دست عشقشون رو گرفتند دارند هواى ملس و بارونى اردیبهشت رو مزه مزه میکنند..

منم میخوام عاشق باشم تو این هواا..و کیه که ندونه که من از بچگیم عمیق ترین عشقم طبیعت بوده..

اى خداااا...

حواسم هست که این روزها ارزوم بوده!شکرت..

حواسم هست که یک روز اینکه کوله بندازم پشتم و بزنم به جاده و چادر بزنم واسم ارزو بوده...

میدونم

میدونم که قراره روزهاى قشنگ ترى رو با هم ببینیم:)