مریدین ها!

ساخت وبلاگ

رفتم اسکن مریدین ها...حال ندارم خیلى توضیح بدم اما اینجوریه که با انرژى الکترومغناطیس از  انگشتات همه ى سلامت و بیمارى ات رو میریزه بیرون!

یه جورى که میمونى واقعا!!

مریدین هاى من واقعا داغون بودند و انرژى چى ام هم بالا نبود!دکتره بهم گفت باید اون قرص ها رو قطع کنم و سعى کنم با مدیتیشن و تغییر لایف استایل و ورزش سلامتم رو پیدا کنم و هورمون هام رو بالانس کنم...اولین کسی نیست که این ها رو میگه!

پى سی او خر است!!

دکتره گفت زیادى دختر خوبی بودى و هر وقت هم کارى کردى انقدر خودتو سرزنش کردى که همه این ها باعث شده ایمنى بدنت به شدت در حالت التهابی باشه،همین میتونه اوضاع پی سی اوت رو خیلی بدتر کنه!

امیدوارم کلاس هاى چیکنگ زودتر شروع شه و کارهاى من هم بیفته رو روال!

الیمستان بودم اخر هفته..بهشتى بود واسه خودش،اون بالا رفتن از کوهش با کوله ى سنگین و غر زدن هاى امیر حسین و تلاشش جهت اینکه از من کوهنورد بار بیاره:)

بعدش اون هواى عالى و دور اتیش نشستن و موزیک هاى ناب...

کل کل هاى من و امیر حسین و م.کى و راژى و ....انقدر دنبال هم دویدبم که یاد بچه هاى دو سه ساله افتادم:)

انقدر با ستى رقصیدیم که همه گفتند بیش فعالى!!

انقدر شب به اسمون تو تنهایی ام زل زدم که اسمونشو حفظ شدم..

شب على میگفت تو از من که فاصله میگیرى کودک درونت خیلی فعاله..من سرکوبش میکنم!گفتم خب  من به مناسب ادم ها باهاشون ارتباط میگیرم...برگشتنى هم امیرو نیاورد،یکى دیگه رو با ماشینش اورد!!:))گفت این و الف انقدر با هم کل میندازند من عصبی میشم!:))

صبحش از چادر ها که اومدیم بیرون دورمون پر اسب وحشی بود،پشتشون هم کلى ابر جلوى دماوند...با چشم و روح و روان ادم بازى میکرد!

یکى تو این جمع بود که خیلی پسر خوب و باحال و با معرفتى بود،قبل سفر الیمستان اومد گفت که من عاشقتم و فلان و..

خلاصه یکى دیگه به چگونگى هاى ما اضافه شد!على میگفت دوستات فکر میکنند ما با هم چه نسبتى داریم؟:)نکنه فکر کنند خبریه!

گفتم نه...من و دو انقدر با هم سنخیت نداریم که کسی فکر نمیکنه خبریه!

خوبه الان از این دوستیه راضی ام...دلم میخواد بالغانه و سالم نگهش داریم!

تاریخ ارسال: یکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت 07:45

حیران...
ما را در سایت حیران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1havabanoof بازدید : 73 تاريخ : سه شنبه 9 خرداد 1396 ساعت: 15:26