بلهزهمین که زنده ام و سالم و الان دارم از تو تختم اینا رو مینویسم عمیقا جاى شکرش باقیه!!
چهارشنبه عصر راه افتادیم با امیرحسین و سریع هم تونستیم هیچ یزنیم و با یک کامیون رفتیم تا دماوند.دماوند خیلی اتفاقى یک کوهنورد با تجربه که کلى هم اشناى امیرحسین دراومد رو دیدیم!
از اونجا با دو تا کوله ى سیزده کیلویی پیاده افتادیم تو مسیر سربالایی و سخت دریاچه...
به شب خوردیم تو جاده ى خاکى و وحشتناک سنگلاخى که ادمیزاد نداشت و پر سگ بود....
چقدر اتفاقات عجیبى بود،توى سرماى وحشتناک بدون هیچ کوله و وسیله اى تو اون ارتفاع هاى دورافتاده!
دریاچه ى تار و هویر
اقاى احمد که کوهنورد حرفه ایه هفتاد و پنج ساله اى بود که کلى حال داد حضورش...
دم نوش هایی که از گیاه هاى دست چین همون کوه رو اتیش ذغالى درست میشد و ...
بگم که بهترین سفرم بود!خلوت و خوب...حس هایی که یادم نمیره
تاریخ ارسال: جمعه 26 خرداد 1396 ساعت 21:43
حیران...برچسب : نویسنده : 1havabanoof بازدید : 120