به چرخِ روزگار!

حس غریبى دارم...انگار هر کى رو به یک دلیلى میبینم

سین رو بعد این همه زمان با اون دنیاى خاص خودش

هانى رو بعد شیش هفت سال...امروز...تو کار سماع و عرفان و ...

بعد یهو اون کتاب اشو رو هم بهم بده!!

خیلی همه چى عجیبه...

امیدوارم رشد کنم و بزرگ شم ولى!!

....

هانى هم بهم گفت ادم با تو خیلی خودشه...تو این فرصت رو به ادم میدى که خودشونو بیان کنند و راحت باشند!!

قبلا دقیقا همینا رو سین گفته بود بهم..

جفتشون هم دوستاى قدیمى که چندین سال ندیدم ومیگفتند فکر میکردیم حالا چى بگیم بعد این همه سال اما یه کارى میکنى که انگار همین دیروز همو دیدیم!!!دوستاى قدیمى یک چیزایى از تو رو یادشونه که خودت یادت نیست دیگه...

خیلی باحاله این حس